آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان اینجا درد را احساس نمیکنید! دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
بله باشمام دوست عزیز!!!!!! قابل توجه اونایی که سر کلاس میگفتن کوووو تا آخر ترم:
یه (دوستت دارم)هایی هست ...میدونی دروغه ها...
ادامه مطلب ... شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم. من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه بزنیم. بابام نذاشت بیام… جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
گفتگوي کاملاً جدي بين دو دختر در تاکسي: اولي: مربي تئاترمون قبلاً دستش تومور داشته دومي: تومور مغزي؟! اولي: نمي دونم… اونشو نگفت! (من که خیلی دلم می خواد این دو نفر رو از نزدیک ملاقات کنم!) شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, :: 22:39 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
جمعه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
اصلا نمیدونم چرا 9خرداد منو یاد جذبه میندازه، یاد قدرت ،یاد نمایندگی!!!!!!!!!!!! یادکفایت.......... آخه تولد نماینده ی محبوب کلاسمونه همونیکه همش میره دانشکده ی پزشکیو با هماهنگی امتحانا حال ما رو میگیره همون که جیگرش ازدست ما خونه چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 12:4 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
مردی درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد دوستت دارم! دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 23:18 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
دوشنبه اول مهر: امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید.. با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد! دو هفته بعد، سه شنبه:امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را دیدم از دور به من سلام کرد، من هم جوابش را ندادم. شاید دوباره می خواست از من خواستگاری کند. وارد کلاس که شدم استاد گفت:"دو هفته از کلاس ها گذشته، شما تا حالا کجا بودید؟" یکی از پسرهای کلاس گفت:«لابد ایشان خواب بودن.» من هم اخم کردم. اگر از من خواستگاری کند، هیچ وقت جوابش را نمی دهم چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد طعنه نزند! چهارشنبه:امروز صبح قبل از اینکه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر کوچه کیک و ساندیس گرفتم او هم از من پرسید که دانشگاه چه طور است؟ اما من زیاد جوابش را ندادم. به نظرم می خواست از من خواستگاری کند، اما رویش نشد. اگر چه خواستگاری هم می کرد، من قبول نمی کردم؛ آخر شرط اول من برای ازدواج این است که تحصیلات شوهرم اندازه ی خودم باشد! جمعه:امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشی را که برداشتم، پسری گفت: خانم میشه مزاحمتون بشم؟ من هم که فهمیدم منظورش چیست اول از سن و درس و کارش پرسیدم و بعد گفتم که قصد ازدواج دارم، اما نمی دانم چی شد یخ کرد و گفت نه و تلفن را قطع کرد. گمانم باورش نمی شد که قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم خجالتی نباشد! سه هفته بعد شنبه:امروز سرم درد می کرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال هم تمام مدت جلوی مغازه اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره دیدمش. این دفعه که به مغازه اش بروم می گویم که قصد ازدواج ندارم تا جوان بیچاره از بلاتکلیفی دربیاید، چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم گیر نباشد! سه شنبه:امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت که حالا نباید به فکر ازدواج باشم. گفت که می خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتی که او نخواهد ازدواج کند دیگر جواب تلفنش را نمی دهم، بعد هم گوشی را گذاشتم. فکر کنم داشت امتحانم میکرد، ولی شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم به من اعتماد داشته باشد چهارشنبه:امروز یکی از پسرهای سال بالایی که دیرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهی کرد، من هم بخشیدمش. به نظرم میخواست از من خواستگاری کند، چون فهمید من چه همسر مهربان و با گذشتی برایش میشوم؛ اما من قبول نمیکنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم حواسش جمع باشد و به کسی تنه نزند!
ادامه مطلب ... دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم ، خرده پولی ، سر سوزن هوشی دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید دوستانی هم چون من مشروط و اتاقی که که همین نزدیکی است ،پشت آن کوه بلند. اهل دانشگاهم ! پیشه ام گپ زدن است. گاه گاهی هم می نویسم تکلیف،می سپارم به شما تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است، دلتان تازه شود - چه خیالی - چه خیالی می دانم که گپ زدن بیهوده است. خوب می دانم دانشم کم عمق است. اهل دانشگا هم، قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مُهرم میز عشق از پنجره ها می گیرم. همه ذرات مُخ من متبلور شده است. دزسهایم را وقتی می خوانم که خروس می کشد خمیازه مرغ و ماهی خوابند. ادامه مطلب ... شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 18:49 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
لطفا پس از خواندن متن زیر بگید که اگه توشیراز یه کلیدی گم بشه چی کار می کنن؟ فرانسه در اين کشور درها معمولا قفل نيستند، بنابراين دستگيره در را مي چرخانند و در را باز مي کنند. بعداً ماموران يک کليد يدکي درست مي کنند يا قفل را عوض مي کنند. آمريکا بلافاصله f.b.i تعداد ۱۹۴ نفر از مظنونين القاعده را دستگير و تعدادي از ايرانيان را اخراج مي کند و در بازوجويي اعضاي القاعده تعدادي بمب و موشک و نارنجک و تانک نفربر و موشک ضد موشک در خانه هاي آنها پيدا مي کنند، اما کليدي پيدا نمي شود.
ادامه مطلب ... شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 18:40 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
ليس المؤمن الذى يجعل الپَسورد علي مودمه وايرلس و جاره في كف الاينترنت الى جنبه."
حليةالمتقين، جلد آخر، باب اينترنت، صفحه 234
"مسلمان نيست كسي كه روي مودم وايرلسش پسورد ميگذارد در حالي كه همسايهاش شب بدون اينترنت ميخوابد."
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 18:27 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
ای تندیس وفاپدرجان! تمام عشقم نثار نگاه دریاییت که همیشه ایثار دارد! نمی دانم شاید اولین بار با درک مهر تو بود که احساس کردم فرشته ها هم می توانند مرد باشند! به خاطر همه ی زحماتت سپاس!!!!!!!!!!!!! روز ولادت مولاعلی(ع)،روز پدر و روز مرد مبارک!!!!!!!!!!! جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
سلام دوستای گلم! امروز 2 خرداد روز تولد یکی از بهترین همکلاسی هاوهمکارامونه خانم مرضیه کشاورز عزیزم مرضیه!تولدت رو از صمیم قلب تبریک میگیم! پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 12:31 :: نويسنده : بچه های هوشبری 91 شیراز
![]() ![]() |